این روزها به خصوص با جهانگیری کروناویروس دوباره بحث شبهعلم و طبهای خودساخته سنتی و باستانی و آیینی و..... داغ شده است.
شبهعلم و خرافهها و انواع طب های اختراعی با اضافهکردن پسوندی به طب در این میانه استیصال مردم برای پیدا کردن راهی برای محافظت خودشان از کروناویروس یا درمان این بیماری در غیاب عدم درمان و پیشگیری اثبات شده پزشکی جولانگاهی یافتهاند، بیهمتا.
رمالان و خرافهگویان و مدعیان علمهای سنتی و باستانی و.... در حال ارائه راهکارهایی از قبیل روغن بنفشه و روغن بادام و قارچ گانودرما و بو کردن نارنج و شربت قحوان و شاش شتر و .... برای مدیریت درمان کروناویروس هستند که متاسفانه ثمرهای جز تهدید سلامت جامعه ندارد.
در این هیاهوی و تبلیغات پر سروصدای متولیان شبهعلم ، فرمایشات دکتر آرامش بسیار رهگشا میباشد برای شناخت بهتر شبهعلم ها و راهکارهای این شبهعلم ها برای به دام انداختن افراد جامعه.
کدام بخش از طب ایرانی شبه علم است؟
پیش از پاسخ دادن به این سوال، دو نکته کوچک را بگویم تا سخنم روشنتر شود:
1- منظور من از طب ایرانی در این متن، بخش دانشگاهی و سامانمند آن است. یعنی آن بخش که مورد حمایت وزارت بهداشت است و در دانشکدههای طب ایرانی تدریس میشود. منظورم مدعیان بازاری طب سنتی نیست. به عبارت دیگر، سخن از گفتگوی صادقانه درباره علم و شبه علم است، نه از غوغای گروهی که با فریبکاری دوغ و دوشاب را به هم میآمیزند تا از آب گلالود ماهی بگیرند.
2- همانطور که از متن روشن است، من نمیخواهم که تاریخ ارزشمند و پرافتخار پزشکی ایران را تخطئه کنم. و نیز نمیخواهم بگویم که دست و دامن طب ایرانی یکسره از درمانهای موثر خالی است. البته درمانهایی که در سنت طب ایرانی به کار گرفته میشدند (به ویژه گیاهان دارویی) باید با روشهای علمی سنجیده شوند و اگر ایمن و اثربخش بودند، با افتخار به جهان معرفی شوند. (مشتاقانه منتظریم که اصحاب طب سنتی دانشگاهی ایران این کار را بکنند) بخش درست فلسفه تاسیس گروههای طب ایرانی نیز همین بوده است.
اگر گروههای و دانشکدههای طب سنتی به همان کاری میپرداختند که در بالا گفته شد، یعنی کار علمی بر روی میراث طب سنتی ایرانی، ما هیچ بحث و گفتگویی نداشتیم. آن گروهی که این کار را بکنند – یا می کنند- پژوهشگرانی اند که در مسیر علمی و درست گام برمیداند.
اما و هزار اما، بخشی دیگر از این جریان به مسیری رفته است که چیزی نیست جز درغلطیدن در وادی شبه علم. به این ترتیب که خواستهاند یک «هویت» برای طب ایرانی درست کنند تا آن را از طب مبتنی بر شواهد جدا و متمایز کنند. این هویت به معنای افزودن بخشی حجیم و ناموزون به پیشفرضهای این رشته بوده است که برای حفظ هویت باید به شکل موجودش نگهداری شود و از محک نقد علمی دور بماند.
این بخش حجیم و ناموزون همان «نظریه مزاجی» است. نظریهای که البته در اصل یونانی است و به چهار خلط و چهار مزاج اعتقاد دارد و بر این باور است که سلامت همانا تعادل میان این اخلاط و امزجه و بیماری همانا عدم تعادل میان آنهاست و قس علی هذا....
این نظریه امروزه منسوخ است. از دیدگاه علمی آنقدر ایراد برآن وارد است که دیگر فقط به تاریخ علم تعلق دارد.
ولی فرض کنیم که چنین نباشد. یعنی فرض کنیم که مسجل نشده باشد که نظریه مزاجی از دید علمی منسوخ و باطل است. باز هم بنانهادن هویت این رشته بر این فرضیه باعث میشود که در هر حال، اصحاب این رشته نتوانند با بیطرفی و نقادی علمي با آن روبه رو شوند. بنابراین تنها تلاششان را معطوف به «توجیه» این نظریه میکنند. یعنی آسمان و ریسمان را به هم میبافند و کاه را کوه میکنند و کوه را نمیبینند، تا این نظریه محوری را حفظ کنند! زیرا هویت رشتهشان را در گرو آن قرار دادهاند. و از همین جاست که به وادی شبه علم در میغلطند.
بنابراین تا زمانی که اصحاب دانشگاهی طب ایرانی، غیر از معیارهای دقیق و مدون علمی، بخواهند بار سنگینی از پیشفرضهای غیرقابل خدشه را برای حفظ هویت رشتهشان با خود حمل کنند، پایشان از وادی شبه علم خارج نخواهد شد.
انتهای پیام/*