جایی آن کنار ایستاده، کمی قبل از ترافیک خیابان، می‌گوید عاشق است

کد خبر: ۳۰۶۲۹۴
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۲ 03 October 2016
جایی آن کنار ایستاده، کمی قبل از ترافیک خیابان، می‌گوید عاشق است. در دست‌هایش شابلون گرفته "حسین لب تشنه" و کاسه رنگ را در کنارش دارد.
می‌پرسم: چه می‌کنی؟ 
می‌گوید: مشق عاشقی.
می‌پرسم: نوشته‌هایت اثر هم دارند؟
می‌گوید: نوشته‌هایم خود، اثرند!
می‌پرسم: می‌دانی حسین چرا قیام کرد؟
می‌گوید: برای امر به معروف.
می‌پرسم: ونه برای ایستادن در برابر بدعت‌ها؟
نگاهش به دست‌هایش خیره می‌ماند.
می‌پرسم: حسین فقط لبش تشنه بود؟
به نشان تایید سرتکان می‌دهد و می‌گوید: آن هم در چند قدمی آب.
می‌گویم: راست می‌گویی، حسین، هنوز هم تشنه مانده، آن‌هم در چند قدمی عاشقان.
می‌پرسد: چه می‌گویی؟ حسین با عاشقانش دیگر تشنه نیست.
می‌خندم.
بوق‌های ممتد ماشین‌ها تمامی ندارند، راه را بند آورده‌اند عاشقان، آمبولانس هم به التماس افتاده و ناله می‌زند.
راه از رو می‌رود و مسیر کمی گشوده می‌شود، نگاهم را به صورتش می‌دوزم
می‌گوید: بگذر و بگذار عاشقی کنیم.
و من، هم‌چنان نگاهش می‌کنم، می‌گذرم و می‌گویم: راست می‌گویی حسین تشنه است، اما نه تشنه آب که تشنه آگاهی، او و یارانش و زینب‌اش هنوز هم تشنه‌اند.
و می‌گذرم تا او و دوستان‌اش عاشقی کنند و باز هم اثر خلق کنند که: "حسین لب تشنه"
اما ای کاش به جای این‌همه فریاد تشنگی حسین، نذرش را کتاب کوچکی قرار می‌داد که تشنگی آگاهی را بنشاند!



اشتراک گذاری
نظر شما
Chaptcha
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
آخرین اخبار