گفتگو با حسین مسرت، پژوهشگر
کد خبر: ۱۳۵۱۱
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۵ 14 March 2015
حسين مسرت از نويسندگان و پژوهشگران برجسته يزدي است که با تاليف بيش از 30 عنوان کتاب و 600 مقاله منتشر شده، جزء پرکارترين نويسندگان و محققين يزدي به حساب ميآيد. .با حسين مسرت پيرامون اهميت  پژوهش و چگونگي انجام فعاليتهاي پژوهشي به گفتگو نشستيم.

استاد مسرت ضمن تشکر از وقتي که به ما داديد، بفرماييد از کي، کجا و چرا پژوهش را انتخاب کرديد؟
راستش من از کودکي با کتاب موانس بودهام. پدرم کتابخانه بزرگي داشت اما به دلايلي مجبور به جابجايي شديم ... پس از مدتي  که به همان خانه برگشت، حدود دو سه هزار جلد از کتابهاي کتابخانه شخصياش طعمه موريانه شده بود... با اين حال هنوز هم چند هزار کتاب داشتيم و من مي توانستم به آنها دسترسي داشته باشم... اين همنفسي با کتاب، از همان کودکي زندگي من را متحول کرد و شخصيت ديگري از من ساخت...
نويسندگي هم از همان سالها در خون و پوست من جريان داشت. در دبستان حتي انشاهاي خوبي مي نوشتم تا آنجاکه متهم مي شدم که انشاها را از جايي ديگر به دست آوردهام يا حتي معلم مي گفت پدر يا کسي ديگر برايت نوشته است. مرور اين خاطرات هم برايم خندهآور و هم زجرآور است... يکي از معلمها ميگفت ديگر دروغ نگو و  به انشاي من نمره 5 داد.
اما پژوهش، من در کلاس دهم بودم که تلاش کردم مجموعه شعرهاي توحيدي را گردآوري کنم... خيلي کتاب ورق زدم و يادم ميآيد نتيجه اين تحقيق، دو دفترچه 300 برگي پر از شعرهايي بود که همهاش در مورد خدا بود. بعدها اين دو دفترچه را (به نامهاي يکتاي بي همتا و ذات لايزال )به گنجينه نسخ خطي کتابخانه وزيري اهدا کردم.
در سالهاي جنگ، من وارد سازمان ميراث فرهنگي شدم. آنهم دقيقا به خاطر چند کار پژوهشي که انجام دادم...آنزمان آقاي دکتر محمدرضا اوليا رييس سازمان ميراث فرهنگي بود و وقتي علاقمندي من را  ديد من را حمايت کرد. در واقع از اولين مشوقهاي من براي کار پژوهشي ايشان بود. از همان سالها  همکاري من با نداي يزد آغاز شد  که تاکنون هم ادامه دارد و تا حالا 100 مقاله از من در نداي يزد چاپ شده است.
از شهريور 65 هم به استخدام آستان قدس در کتابخانه وزيري درآمدم و به جايي رسيدم که به آن علاقمند بودم.

از نظر شما چه تفاوت ويژهاي بين پژوهش و نويسندگي وجود دارد؟
در اصل، پژوهش و نويسندگي از يک خانوادهاند با اين تفاوت که ابتدا پژوهش انجام ميشود و بعد نتايج آن به رشته تحرير در ميآيد. ميشود گفت شاکله و خميرمايه اصلي نويسندگي، همان پژوهش است. يک پژوهشگر ممکن است مهارت تحقيق را داشته باشد اما توانايي نوشتن را نداشته باشد. در اين صورت، کار پس از مرحله پژوهش در اختيار نويسنده يا تيم نويسندگان قرار ميگيرد. در مقابل، گاهي هر دو بخش کار اعم از پژوهش و نوشتن توسط يک نفر انجام ميشود... من معمولا کارهايم را خودم مينويسم. اينگونه کار کردن برايم راحتتر است البته تصور ميکنم مهارت نوشتن را نيز به خوبي بلدم...
با اين حال، در اصل پژوهش، يک نوع کشف و خلاقيت وجود دارد. خلاقيتي که شيريني خاصي دارد و خستگي را از محقق ميگيرد. پژوهشگر، حکم کسي است که چراغي را در تاريکي روشن ميکند تا ديگران بتوانند راه پيش رو را بهتر و واضحتر ببينند. فرقي هم نميکند پژوهش در حوزه علوم انساني باشد يا تجربي...

نگفتيد از بين نويسندگي، شاعري و پژوهش، چرا بيشتر علاقمند پژوهش شديد؟ ميخواهم بپرسم که آيا شما آن را انتخاب کرديد يا او شما را؟
من فکر ميکنم من امر تحقيق را انتخاب کردم و آن هم به خاطر لذتي است که در امر پژوهش نهفته هست. دوست داشتم و الآن هم دوستش دارم. من مثلا براي يک مقاله مثل مقالهاي که براي خواجوي کرماني نوشتم شش ماه وقت گذاشتم و مطالعه کردم. شش ماهي که بعضيها در آن زمان  دو کتاب مينويسند... رهآورد آن هم اين شد که از بين 250 مقاله، يکي از مقالاتي که انتخاب شد مقاله من بود. اين انتخاب، همه خستگيهاي من را گرفت. ضمن انکه دريچههاي تازهاي از زندگي خواجو را روشن کرد  که مثلا  به يزد آمده و اشعاري در يزد داشته و ديدارهايي  و... که بماند...

استاد!کار تحقيق  و پژوهش در ايران با ساير کشورها چه تفاوتي دارد؟
البته من فقط در ايران کار کردم(با خنده) اما کليات چيزي که سراغ دارم اين است که در ملل ديگر بخصوص کشورهاي توسعه يافته، اهميت بيشتري به کارهاي تحقيقاتي ميدهند. عرض کردم که اين، صرفا به حوزههاي تجربي هم نيست حتي علوم انساني... اما در ايران، آنهم در اين سالها در بخشهاي علمي و تجربي توجه خاصي شده است و روند پيشرفتها دوچندان شده اما متاسفانه در حوزه علوم انساني خيلي اهميت ويژهاي ندادهاند. نمي دانم چرا؟ حداقل من انتظارات بيشتري دارم...
به نوعي مي شود گفت که در علوم انساني، امر تحقيق و پژوهش، مظلوم واقع شده است.
حاکميت بايد زمينه ساز انجام کارهاي پژوهشي باشد. بايد بسترسازي عالمانهتر و عاقلانهتري انجام شود. محقق و پژوهشگر بايد بيش از اينها مورد حمايت و توجه حاکميت قرار گيرد. مگر غير از اين است که نتيجه کارهاي پژوهشي صرفا به اجتماع بر مي گردد؟ درواقع اين چراغ را محقق روشن ميکند اما آحاد جامعه از اين روشنايي بهره مند ميشوند.
کارهاي پژوهشي بايد حمايت شوند و به چاپ و انتشار برسند. يک پژوهشگر وقتي ميبيند کاري که سالها برايش زحمت کشيده و وقت گذاشته، روي دستش مانده و منتشر نشده و کسي حمايت نميکند دلسرد ميشود. دلزده ميشود و ديگر انگيزه براي کارهاي بعدي ندارد. خود من عليرغم نفوذ زيادي که هم در ارشاد دارم و هم با ناشران بزرگي هم در يزد و هم در تهران در ارتباطم، چندين و چند کتابم سالهاست در  گردونه چاپ قرار دارد. اينها روي دلم سنگيني ميکند و بخشي از ذهنم را به خود درگير کرده است.. خب، بايد اينها چاپ شوند و مرا آماده کنند براي انجام کارهاي جديد... حالا شما ببينيد يک پژوهشگر جوان که از قضا حامي هم ندارد،  پشتيبان ندارد و زبان ارتباط با ناشران را هم بلد نيست و ضمنا خودش هم نميتواند براي چاپ کتابش سرمايهگذاري کند تا چه اندازه سرخورده ميشود. کاش ميشد همانطور که سازمان پژوهشهاي علمي صنعتي وجود داشت، نهاد يا سازمان پژوهشهاي علوم انساني هم راهاندازي ميشد و با ساز و کاري مناسب از تحقيقها و پژوهشهاي علوم انساني حمايت ميکرد.

سختي و چالشهاي امر پژوهش کدام اند؟
مهمترين مشکل و نارسايي در کار ما، به کمبود يا در بعضي موارد نبود منبع تحقيق بر ميگردد. اين معضل براي پژوهشگران شهرستاني به مراتب بيشتر و دردسازتر است. خود من با آنکه در کنار کتابخانه وزيري يکي از بزرگترين گنجينههاي ارزشمند کتاب خطي و چاپي هستم با اينحال در بسياري موارد با کمبود منابع مواجهم.
در درجه دوم، چالش اساسي، عدم وجود سازمانهايياست که حامي و پشتيبان فعاليتهاي پژوهشي هستند. بايد اين قبيل سازمانها و نهادها وجود داشته باشند تا حمايت کنند. اين سازمان ها علاوه بر حمايت مالي و مادي، ميتوانند جريان ساز باشند، يعني جامعه را هدايت کنند به سمت و سوي پژوهش. در واقع امر پژوهش را  تسري و گسترش بدهند و روحيه  کار تحقيق را به جامعه تزريق کنند...
 سالها پيش، من طرح دانشنامه يزد را  به استاندار وقت دادم. زمان آقاي مهندس سفيد بود. خيلي هم استقبال کرد  چون انسان عميقي بود، اما نشد تا اينکه به زمان آقاي  مهندس کلانتري رسيديم.. مجداا مطرح شد و ايشان هم پذيرفت امام هميشه کارهاي اداري و بروکراسي اداري دست و پاگير است. طرح را جا انداختيم  و کم کم قرار شد براي 15 نفر ابلاغ صادر شود تا در ستاد بزرگي به همين منظور کارها شروع شود. حتي يادم هست مرحوم آقاي صدوقي(ره) پيشنهاد دادند که خانهاي را خود ايشان اهدا کنند براي استقرار  ستاد  دانشنامه... ولي نشد تا اينکه آقاي کلانتري هم عوض شد و از آن به بعد هم که تکليف معلوم بود و کسي ديگر، سراغ فرهنگ و پژوهش را نمي گرفت. هنوز هم من چشم اميدم به حاکميت است بخصوص اينروزها که داعيه کارهاي زيربنايي در حوزه فرهنگ داريم. به نظرم استانداري بايد پا پيش بگذارد و اين طرح را در دست بگيرد. فرقي هم نميکند که منِ مسرت باشم يا نباشم، اما به هر تقدير، اين کار بايد شروع شود و بستر آن فراهم گردد. اين از آرزوهاي من است. کار بزرگي است و سازماندهي ميخواهد و بودجه کافي لازم است و از توان يک دستگاه مثلا ارشاد به تنهايي بر نميآيد يا حوزه هنري و يا ديگران... بلکه استان بايد در قالب يک طرح ملي به آن نگاه کند. بودجه متمرکز برايش منظور شود و دو سه سال، گروهي بلکه گروههايي در حوزههاي مختلف تاريخ، ادبيات،کشاورزي، قنات، پزشکي و خيلي حوزههاي ديگر کار کنند. دانشنامه روال طبيعي خودش را پيداکند. اين کار به نفع حيات استان است. براي تاريخ استان هم امري حياتي است... طرحي که من سالها پيش دادم و در يزد قرار بود شروع شود را امروز کاشاني دارند به سرانجام مي رسانند و در گيلان هم نزديک به پايان کار است... اما ما غافل بوديم، يعني حاکميت استان، خودش را درگير کارهاي روزمره کرد و از اين قبيل امور زيربنايي غافل شد...

استاد! از شيرينيهاي پژوهش چه خاطراتي داريد؟
 همانطور که عرض کردم در پژوهش، لذت کشف وجود دارد و اين کشف معمولا خاطرهانگيز است. به عنوان مثال من در زمان تصحيح تذکره ميکده در احوال نجاتي بافقي خواندم که کتابي دارد به نام «نجات الابدان» در علم طب، اما اين کتاب را جايي نديدم. با خودم گفتم بالاخره يک جايي در ايران بايد اين کتاب در نسخ خطي وجود داشته باشد. يادم ميآيد روزي در همين کتابخانه وزيري خودمان، نسخهاي خطي پيدا کردم که عنوانش رساله طب از محمدعلي بافقي بود ولي وقتي ورق زدم ديدم فصل بنديهايي دارد تحت عنوان نجات يک، نجات دو، نجات سه... وقتي اسم نويسنده را مطابقت دادم ديدم اين ميتواند همان کتاب نجاتالابدان باشد. خيلي خوشحال شدم و عنوان کتاب را عوض کرديم و الان با همين عنوان در نسخ خطي کتابخانه موجود است. نمونه ديگر، من کتابي ديدم تحت عنوان تذکره شعراي عصر فتحعليشاه قاجار که به خاطر قطعه شعري که از فاضلخان گروسي در آن بود نام او را به عنوان نويسنده بر آن کتاب نوشته بودند. من با تورق اين کتاب و بر اساس تجربه و شناختي که نسبت به کتب و دواوين شعرا و تذکرهها داشتم دانستم اين کتاب، همان مدايحالحسينيه از عبدالباقي نهاوندي است که عنوانش اشتباه درج شده بود... اين خاطرات هم خستگي از تن افرادي مثل من به در ميکند و هم هرگز فراموش نميشوند چون در نوع خود، خدمتي به جامعه کتابخوان انجام شده است...

 چه کاري مي شود براي توسعه پژوهش انجام داد؟
اولا اينکه بايد کمبود منابع براي پژوهش را مرتفع کرد. قبلا هم اشاره کردم براي محقق، دسترسي به منابع دست اول از نان شب هم واجبتر است. اين خيلي زجرآور است که مجموعهاي ارزشمند مثل«مجمع ذخاير اسلامي»که يک پژوهشکده بزرگ است تيراژ کتب منتشرهاش 30 تا 40 نسخه باشد يعني به تعداد مشتريانش... در ساير انتشارات هم که کتابهاي عموميرا منتشر ميکنند تيراژ روي 500 تا حداکثر 1000 جلد است، براي  مملکتي با 75 ميليون نفر جمعيت، اين آمار  فاجعه است  و دل دوستداران کتاب را به درد ميآورد....
ادارات، بودجههاي کميبراي فعاليتهاي پژوهش دارند اگرچه خيلي ناچيز است و همين هم خيلي وقتها محقق نميشود اما عمدتاً کساني که در واحد پژوهش سازمانها کار ميکنند به عنوان کارمند، اصالتا پژوهشگر نيستند؛ خوب است انتخاب اين افراد از بين پژوهشگران باشند تا آنها جذب کار شوند. متاسفانه بسياري از پژوهشگران ما کاري غير مرتبط با اصل پژوهش دارند.
 همين بنياد دانشنامه که از آن ياد کردم  اگر راه اندازي شود ميتواند از 20 تا 100 پژوهشگر را  به کار گيرد. اين يعني يک کار بزرگ که من خيلي به آن دل بسته ام.

چه چيزي ممکن است شما را به عنوان يک پژوهشگر دلسرد کند؟
دلسردي براي من وقتي پيش ميآيد که  کارهايي که انجام دادهام روي دستم بماند و چاپ نشود... اين احساس بدي به من ميدهد و دلزدهام ميکند. انگار خستگي در تن ميماند... من ديوان مؤمن حسين يزدي را چند سالي است که آماده کردهام، داستان اين کتاب هم از همان خاطراتي است که قبلا برايتان تعريف کردم. روزي براي تهيه کپي از نسخهاي خطي از وحشي بافقي به دانشگاه تهران رفته بودم...آن آقا وقتي علاقه من را ديد گفت مجموعهاي از شعر و رباعي هم هست اگر ميخواهي بردار... چون خيلي علاقه به رباعي داشتم آنرا هم برداشتم. بعدها ديدم تخلص مومن دارد...وقتي بيشتر مطالعه کردم ديدم مال کسي است به نام مؤمن حسين يزدي از شعراي دوره صفويه...بعدها 17 نسخه خطي از مومن حسين را طي اين سالها پيدا کردم و مطابقت دادم. حالا اين مجموعه با 850 رباعي آماده چاپ است ولي ناشر امروز و فردا ميکند. در واقع حامي يا اسپانسر مي خواهد. اين قبيل امور ما را دلسرد ميکند...
 و ديگر طرح دانشنامه است... که اميدوارم دولت جديد به آن بپردازد. زيراآدمهاي بزرگي را براي اين کار انتخاب کرده بوديم مثل دکتر پاپلي در بخش جغرافيا، دکتر جلالي پندري براي بخش ادبي، دکتر اوليا براي حوزه معماري... اگر اين اتفاق بيفتد خواهيد ديد که چه نتايج روشن و اثرگذاري خواهد داشت.

احساس نياز در امر پژوهش معمولا در ذهن شما اتفاق ميافتد يا سفارشي است؟
 البته هر دو وجه ممکن است اما بيشتر کارها سفارشي است با اين تفاوت که زمينه انجام پژوهش در روح و جان پژوهشگر وجود دارد. ما معمولاً کارهايي را ميپذيريم که زمينه آن در شخصيت و روحيه ما وجود داشته باشد. به تعبيري ديگر، هرکاري را نميشود پذيرفت و انجام داد ولو اينکه بودجه خوبي هم داشته باشد...

چه قلهاي پيش روي آقاي مسرت وجود دارد؟ در واقع آرمان شما در پژوهش کجاست؟
از آنجا که عمرها محدود است و زندگيها کوتاه... من آرزو دارم طرحهايي که در ذهنم وجود دارد و سالها با آنها درگير بودهام به نتيجه برسد و شاهد باروري آن باشم. دايرهالمعارف يا همان دانشنامه يزد از آرزوهاي ديرين من است و ميترسم اين آرزو را به گور ببرم...بجز اينها خواستهاي ندارم.

شما به نقش حاکميت در توسعه پژوهش اشاره مختصري کرديد. عملاً چه انتظاري از حاکميت داريد؟
کار که حاکميت ميتواند انجام دهد و نفع آن به حوزه پژوهش بر ميگردد توجه به فرهنگ کتاب و کتابخواني است. متاسفانه طي اين سالها ذخيره کتاب کتابخانهها رشد چنداني نداشته است. خريد کتاب از ناشران و مولفان متوقف شده است. به واسطه گراني کتاب، کتابخانهها قادر به تهيه تازههاي کتاب نيستند. ارشاد با خريد کتاب از مولفان و ناشران در واقع يک تير و دو نشان ميزد. هم از مولف حمايت ميکرد و هم به گنجينه کتابخانهها ميافزود که اين امر چند سالي است مسکوت مانده است. بايد دولت در راستاي توسعه کتابخانه ها و فرهنگ کتابخواني و افزايش سرانه مطالعه در جامعه برنامه جامعي داشته باشد.
 
نظر شما در مورد شوراي پژوهشي ارشاد چيست ؟
تا آنجا که ميدانم افراد خوبي در آنجا مشغولند اما دو مشکل اساسي در شوراي پژوهشي وجود دارد؛ يکي اينکه بودجه کافي براي فعاليت ندارند، دوم اينکه به نوعي روحيه کم کاري بر شورا مستولي است. فعاليتهاي شورا منحصر ميشود به سالي يک بار جشن پژوهش. به نظر ميرسد ميتوانند افراد فعالتري را براي شورا در نظر بگيرند. اينکه اعضاي شورا از اساتيد برجسته دانشگاه هستند خوب است اما ايکاش برخي از پژوهشگران فعال هم در شورا عضويت داشتند چون برخي به جز چند پايان نامه که موظفي دانشگاه آنهاست هيچ فعاليت پژوهشي ندارند.

چه صحبتي با پژوهشگران جوان داريد؟
از آنها ميخواهم که نااميد نشوند. اگر به پژوهش علاقمندند مشکلات آن را به جان بخرند و دست از پژوهش بر ندارند. بدانند که سختيهايي که در راه وجود دارد به شيريني مبدل ميشود. من گاهي پول نان شب را هم نداشتم ولي در هر شرايطي دست از پژوهش برنداشتم. به کارم ادامه دادم و از طعنه و تمسخر ديگران نهراسيدم.

و حرف پاياني؟
اميدوارم در دولت جديد توجه خاصي به پژوهشگران بشود. همه اصناف و گروههاي خدماتي، فرهنگي، حتي سياسي تشکلهاي منسجميدارند به جز پژوهشگران. انجمن اهل قلم هم که سالهاست معطل مانده است اميدوارم در اين دولت به  نتيجه برسد.


 








اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار