اسماعیل شریف نژاد
آنچه «کرامت یزدانی» را نویسندهای دارای اهمیت در میان نویسندگان یزد و
حتی کشور میکند نه تنها ورود او به حیطههای مختلف خلق آثار ادبی از قبیل
داستان، شعر، ترانه، نمایشنامه و تحقیق و پژوهش در موضوعات مختلف است بلکه
ایدههای جدید و پرداخت نو و تازه او در آثاری است که به رشته تحریر در
آورده است. همچنین صدای او به عنوان گوینده برای عامه مردم شناخته شدهتر
است تا چهرهاش. کتاب «نبرد، یا بازی با منتقدان» که مجموعهای از
داستانهای کوتاه به قلم یزدانی و تنها اثر چاپ شده اوست برای کسانی که
کتابهای نوآور ادبی در دهه گذشته ایران را رصد کردهاند نامی آشناست.
همشهری با وی گفت و گویی ترتیب داده که در ادامه میخوانید.
-
به عنوان کسی که از بیرون وارد جریان ادبیات یزد شده ادبیات یزد چه تحولاتی در سالهای اخیر داشته است؟
دوران سربازی که به یزد آمدم دیگر ماندگار شدم. در شیراز هم جسته و گریخته
فعالیت داشتم. در دوران دانشجویی در مشهد این فعالیتها جدیت گرفت. فضای آن
موقع در ادبیات کشور بسیار جدی بود و مشهد هم زمینه خوبی برای فعالیت داشت
و با ذهنیتی که از آن جلسات، مباحث و آدمها داشتم وارد یزد شدم.
-
در آن دوره جلسات ادبی یزد و شاید بشود گفت کشور نسبت به حال حاضر چه شرایطی داشت ؟
دو دسته افراد در جلسات شرکت میکنند یک دسته افرادی که علاقهای دارند ولی
بعد مدتی توجه میشوند نوشتن خیلی مشکلتر از آن چیزی است که در ذهن آنها
بوده است و یک عده که میخواهند بنویسند و ممارست دارند و از همان ابتدا با
نگاه مبتدی هم آثار قابل قبولی ارائه میدهند. ادبیات یزد در آن دوران، در
مقابل شهرهای دیگر خیلی ضعیف بود ولی جوانان فوق العاده فعال بودند و تلاش
میکردند با ادبیات کشور منطبق شوند. ولی هیچ اتفاق، اثر یا فرد شاخص و به
روزی در آن دوره نداشتیم.
-
شما در جلسات یزد شرکت میکردید و از این فضاها کناره نمیگرفتید؛ در اینباره توضیح دهید.
در واقع یک نوع نگرشهای مطالعاتی در ما وجود داشت که ادبیات را یک وضعیت
دینامیک میدانستیم که دائما در حال پوست انداختن و تغییر کردن است و
طبیعتا با فضایی که ایستاست و نوآوری ندارد تضاد به وجود میآید. در آن
دوره حوصله بحث و جنجال هم در ما بیشتر بود برای همین خیلی بحث میکردیم.
من آن موقع جوانی بودم در بین جمعی که اغلب افراد مو سپید بودند.
البته با افراد دیگری نیز هم دوره بودیم ولی شاید آنها عادت کرده بودند؛
هرچند من با پیش زمینه فضاهایی قبلی خودم، نسبت به این نگرشهای راکد نقد و
نظرهایی داشتم و این حتی باعث کدورت و دلخوری میشد.
از یک جایی به بعد دیگر این انتظار در من از بین رفت مثلا یکبار یکی از
پیشکسوتان که شاعر خوبی هم بود شعری خواند و من گفتم شعر این هفته شما با
هفته قبلی هیچ تفاوتی ندارد و در واقع شما دو شعر نخواندید و یک شعر
خواندید که نیمی از آن هفته قبل و نیمی هم این هفته خوانده شد. در جواب من،
آن شاعر پیشکسوت که شاید رئیس سنی آن جمع هم بود گفت؛ در زمان قدیم مردم
شاید چندین ماه در مسیر بودند تا به مکه برسند حالا اگر یک نفر در پایان
راه بیاید و به اینها بگوید که مسیر را اشتباه آمدهاند چه حالتی به آنها
دست میدهد؟ او منتظر جواب هم نبود ولی من همچنان گارد گرفته بودم که جواب
بدهم ولی بعد متوجه شدم که باید آنهایی را که در حال شروع کردن هستند
دریافت. بعدا هم در این جلسات نقد نمیکردم و ساکتتر شده بودم.
-
شما بانی انجمن «الف» در یزد بودید؟
نه! این جلسات داستان و شعر در یزد بود که خیلی از افراد علاقهمند و پرشور
وقت میگذاشتند و میآمدند ولی مسیر درستی را پیدا نکرده بودند. دلیل مهمش
این بود که در منشهای هنری و ادبی پیش کسوتها خیلی اهمیت دارند. یزد،
پیشکسوتانی که نگاه آوانگارد داشته باشند نداشت. من هم با دانش متفاوتی
وارد جلسات شدم و این باعث شد با افراد مختلف گفتوگو صورت بگیرد و هر دو
طرف به منابع جدیدی برای مطالعه برسیم و انگیزهها مضاعف میشد و روند
جلسات تسریع میشد.
در آن دوره، شروع کار و رونق انجمنهای مردم نهاد بود. چندین انجمن خوب
مطالعاتی فعالیت میکردند که بعدا در سازمان جوانان شرایط خوبی فراهم شد و
جلسات در آنجا برگزار میشد که به محبت دوستان مسئولیت جلسات شعر و داستان
آنجا با بنده بود.
-
شیوه اداره جلسات چطور بود که تا چند سال بعد هم جلسات به همان شیوه شما اداره میشد؟
اعتقادم بر این است که فرهنگ و ادب رینگ بوکسبازی نیست و معنای رقابت در
ادبیات متفاوت است. این از آفتهای یک جمع فرهنگی و هنری است که اگر کسی
تازه وارد شد، سریع ایرادات را بگیریم و مدام دانش و تجربهمان را به رخش
بکشیم. ما سعی میکردیم کسی که در جلسات میآید بتواند حرف بزند و کارش را
ارائه بدهد و حق اشتباه داشته باشد. سعی میکردیم اولین نکته مثبت رفتاری
هر فرد در جلسه ارائه اثر باشد هرچند غلط و دست و پاشکسته باشد، همین نوشتن
را در او تشویق کنیم و به مرور او را در معرض اتفاقات جدی بعدی قرار دهیم.
حتی اثر خودم را هم در جلسه به نقد میگذاشتم. کتابها و مقالات روز را
معرفی میکردیم. آن دوران، اوج فعالیت نشریات ادبی بود و آنها را به جلسه
میآوردیم، بحث میکردیم و یا حتی کارنامه یک نوسینده بررسی میشد و سیر
آثار او را میخواندیم که خیلی از این اسامی را برای اولین بار در جلساتمان
به جامعه ادبی یزد معرفی میکردیم. اعتقاد من هم بر این است که اگر
اشتباهی انجام شود بهتر است تا کپیکردن از کاری دیگری. یعنی حتی اگر
اشتباه میکنیم یک اشتباهی را انجام بدهیم که کشف خودمان بوده و جدید
باشد.من تلاش کردم این اعتقادات را در جلسات منتقل کنم.
کسی که به سطح حرفهای میرسد باید بفهمد که هنر پلهای برای ترقی نیست.
باید بداند و خود را به این درک برساند که یک شور و شوق بلاعوض به جامعه و
از طرفی به کلمات و زبان داشته باشد. این نکته را هم بگویم که علاقه من به
ادبیات کلاسیک خیلی بالاست و بیشتر نوشتهها و خواندههای من در تقسیم بندی
انواع ادبی مربوط به ادبیات کلاسیک ایران و جهان است ولی آنچه از من منتشر
و دیده شده بیشتر رگههایی از نگاه آوانگارد و نوگرایانه در آن بوده است.